Bou-ye Eshgh (Scent of Love) - Dastan Ensemble & Homayoun Shajarian

بیخبر رفت و دگر از او نیامد نامهای نه، کلامی نه، پیامی نه هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش ندیدمش به کوچه ای، به بامی نه تا که غربت یار من در بر گرفت دل بهانههای خود از سر گرفت گرمی خورشید هم آخر گرفت کلبهام خاموش شد، آتشم افسرد غنچههای بوسهام، بر عکس او پژمرد باد یاد عاشقان را برد، باد یاد عاشقان را برد سالها رفتند و من دیگر ندیدم سروری نه، قراری نه، بهاری نه هفت شهر عشق را گشتم به دنبالش از آن همه گذشته، یادگاری نه تا که غربت یار من در بر گرفت دل بهانههای خود از سر گرفت گرمی خورشید هم آخر گرفت باد یاد عاشقان را برد، باد یاد عاشقان را برد

Darkness has found it's way Through the passage of time Soon the night will fall Lights fade away A night covered with hope is interrupted Guarded by the stillness of the night She still hopes for resurrection Forgetting the mighty powers of her dreams For nights she's being dragged into profound worlds Worlds filled with denying tears Together in battle with the weakened hope She conquers her uncoped past Sweet little girl, don't hold on to the night Hold on to the shadow of the future Hold on to the intransparent light And the silence of your tears Let me be your unconscious mind Open your eyes and walk the path That leads you to the past and see The future will be your saviour Push away the burden that haunts you Banish your tears and Enter a world of hope and joy Let me be your unconscious mind Open your eyes and walk the path That leads you to the past and see Love and joy are weak without grief Do not forget the pain But caress it as a token of your life Go... Go away... Let me take you to the dark womb For nights she's being dragged into profound worlds Worlds filled with denying tears Together in battle with the weakened hope She conquers her uncoped past For nights she's wandered Through valleys of pain She hopes but in the end Eternity... Forever...

گر بی دل و بی دستم وز عشق تو پا بستم گر بی دل و بی دستم وز عشق تو ما بستم صد بند که بشسکتم آهسته که سرمستم آهسته که سرمستم در مجلس حیرانی جا نیست مرا جا نیست در مجلس حیرانی جا نیست مرا جا نیست زان شد که تو میدانی آهسته که سرمستم آهسته که سرمستم پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم ای دلبر خندانم أهسته که سرمستم پیش آی دمی جانم زین بیش مرنجانم ای دلبر خندانم أهسته که سرمستم ساقی می جانان بگذر ز گران جانان ساقی می جانان بگذر ز گران جانان دزدیده ز رهبانان آهسته که سرمستم

ای لولیان یک لولی دیوانه شد یک لولی دیوانه شد دیوانه شد دی... دیوانه شد, دیوانه شد دیوانه شد, دیوانه شد ... ای لولیان یک لولی دیوانه شد یک لولی دیوانه شد دیوانه شد ای لولیان ای لولیان ای لولیان ای لولیان ای لولیان یک لولی دیوانه شد دیوانه شد ... ای لولیان یک لولی دیوانه شد یک لولی دیوانه شد دیوانه شد تشتش فتاد از بام ما تشتش فتاد از بام ما اینک سوی مجنون خانه شد اینک سوی مجنون خانه شد یک لولی دیوانه شد دیوانه شد ... ای لولیان یک لولی دیوانه شد یک لولی دیوانه شد دیوانه شد من که ز جان بگریده ام من که ز جان بگریده ام چون گل قبا بدریده ام من که زجان بگریده ام چون گل قبا بدریده ام چون گل قبا بدریده ام زان رو شدم که عقل من با جان من با جان من با جان من بیگانه شد بیگانه شد ای لولیان یک لولی دیوانه شد, دیوانه شد دی... دیوانه شد, دیوانه شد دیوانه شد, دیوانه شد ... ای لولیان یک لولی دیوانه شد یک لولی دیوانه شد دیوانه شد ای آتش آتش نشان ای آتش آتش نشان این خانه را ویرانه کن ... این عقل من بستان ز من بازم ز سر دیوانه کن ای آتش آتش نشان این خانه را ویرانه کن این خانه را ویرانه کن ویرانه کن, ویرانه این خانه را ویرانه کن ویرانه کن ... ای لولیان یک لولی دیوانه شد یک لولی دیوانه شد دیوانه شد ای آتش آتش نشان این خانه را ویرانه کن این خانه را ویرانه کن ویرانه کن, ویرانه این خانه را ویرانه کن ویرانه کن این عقل من بستان ز من این عقل من بستان ز من بازم ز سر دیوانه کن دیوانه کن این عقل من بستان زمن بازم ز سر دیوانه کن دیوانه کن دی... دیوانه کن, دیوانه کن دیوانه کن, دیوانه کن ... خاموش کنم فرمان کنم خاموش کنم فرمان کنم این شمع را پنهان کنم این شمع را پنهان کنم شمعی که اندر نور او شمعی که اندر نور او خورشید و مه پروانه شد خورشید و مه پروانه شد پروانه شد, پروانه شد پروانه شد, پروانه شد ای لولیان ای لولیان ای لولیان ای لولیان ای لولیان یک لولی دیوانه شد دیوانه شد ...