Todos con las manos Las manos arriba de todos Palmas, palmas, palmas, palmas Le quiero mandar un saludo a Darío Darío loco, fantasma Para los de la pizzería San Javier, están por ahí Sabes que hace tiempo Que me he dado cuenta Que tu calor, ¡uopa! (Como tú dices, no es el de antes) (Tal vez el tiempo tuvo algo que ver) Sabes Que al mirarte no sientes lo mismo Que siento yo Cuando te beso, te rozo la cara Hay que tomar una terrible decisión, (¡oh, no, no, no!) (Mientes, cuando tu boca me dice que me quieres) (Y que no hay nadie que por mí te mueres) Que por amarte he llegado a la locura Y sin tu amor se vive en penumbra ¡Mi amor! (todos con las manos arriba) Sabes que hace tiempo Que me he dado cuenta Que tu calor, ¡uopa! (Como tú dices, no es el de antes) (Tal vez el tiempo tuvo algo que ver) Sabes Que al mirarte no sientes lo mismo Que siento yo Cuando te beso, te rozo la cara Hay que tomar una terrible decisión, ¡no, no, no, oh! (Mientes, cuando tu boca me dice que me quieres), ¡más fuerte! (Y que no hay nadie que por mí te mueres) Que por amarte he llegado a la locura Y sin tu amor se vive en penumbra ¡Mi amor! ¡Muchísimas gracias!

مامان نمیخوام بشه شعرم کلیشه ولی وقت نشه اینارو بهت بگم چی میشه ویس خنده هات فاصله ام تا قرصه فاصله ام تا قرص ها یه بند ریپیته شب ها مامان ساختمش هرچی خواستم پول، قدرت، داشتمش هرکی خواستم تر تمیز، پول کثیف ته جیباست همه رو بردم و به تو داشتم هرچی باختم اه مامان دنیای بدیه ساختم یه فیک از خودم که نشون بدم به هرکی غیر از خودم اعتماد جمعه است همین رفیق هایی که هستن اسما دورم میخوان بدبختیمو فقط قسمت کنم و موفقتیم رو حس هم کنن از ریشه میزارن من رو نصفم کنن مامان نگاهم به همه از بالا چون اینا نمیدونن چی کار کرده شهر با ما نمیدونن چه حسی داره یه وعده غذا واسه زنده موندن باشه تنها راه اره مغرور تر از ارباب هام چون کل شهر میخوان بشن الان خم تا پام و میگم پول ندارم با اینکه هست باهام و واسه همینه هنوز نشدن چپ باهام بیخیال دلم تنگ واسه دستپختت مامان anxiety میده بهم تب سرفه یه دره زخم دارم هزاری چسب خرده دوستام تو ایران رو دراگ اینجا افسرده انگار سرنوشت واسه همه جهنم بوده واسه من بهشت اون پسر کوچولوت و ذهن سرکشش الان هرچی میخواد میرسه تهش بهش میافتن از چشمش مامان به کسی نمیگم دارم هواش رو واسه همین اینا بهم میگن نارسیسیت ولی همون اشغالی که باهام دعواش شد نمیدونه کمکی که بهش میشه شانسی نیست مامان یه سال نزدیک ترم به حیف نکردن اکسیژناشون امسالم گذشت رو به چپم بوده باز توصیه هاشون مامان همه چیو دیدم مامان همه چیو دیدم وقتی اشکت تو فرودگاه میریخت هی میگفتی معنی ازادی بلیطه مامان همه چیو دیدم مامان همه چیو دیدم مثل ازادی رفتنم از این وطن ترس تو چشم بابا که دیگه نبینتم شمع بیست و یک فوت از خونم الان دور داره غرق میشه تو خون ازادی بگو کو ازادی بگو کو ازادی بگو کو ندادنش نه اسون ندادنش نه با پول مامان دعا بخون ازادی از بچه هامون میزنه فواره با خون منم این سر دنیا یه هیولا جز تو جلوم قورت میدن همه زبونا تو روز هرچی رو میگم واسم مهم نیست یقم رو تو خوابم میگیرن همونا من همون پسر اروم توی کالسکم من همون خاکستر چفت شده با اسمم من همون دقیقه ی اضافه یلدام مامان دود کن این بهمنمون هم با اسفند